ماه محرم شد و وقت عزاست

 ولوله‌ای ظهر برای غذاست

 چون که حسینیه به وقت ناهار

 دیگ غذاهاست دوباره قطار

 مردم بی‌نظم و به‌ندرت به صف 

جمع شده کاسه و سطلی به کف 

 جنگ غذا بردنِ با قابلمه 

بدتر از آن جنگ که در علقمه! 

 دست و گریبان شدن و کشمکش

 تا که بگیرند برنج و خورش 

 گر که به دعوا برسد ماجرا 

وای ز گفتارِ بد و ناسزا 

 گاه بگیرند غذا چند بار 

گرچه نباشند فقیر و ندار

 آن یکی انبار کند این غذا

 مورصفت، داخل یخچال‌ها

 ای تو سیه‌پوش به‌نام حسین

 شرم کن از شأن و مقام حسین 

 کشته شد او تشنه به راه خدا 

تا که به ذلت ندهد خویش را 

 مدعیِ سوگِ حسینِ شهید!

 عزّت نفست به چه خواری کشید؟

 خویش چرا می‌کنی این‌قدر پست 

تا که غذا بیشتر آری به‌دست؟ 

 هست روا، بشکند آیا چنین

 حرمت آن سرور دنیا و دین؟ 

 گر برکت خواهی از آن روح پاک

 نیست در این نذری و خورد و خوراک

 کاش بیاموزی از او زندگی 

راستی و مردی و آزادگی

 این برکت بر تو شَوَد ماندگار

 جان برادر، نه که نذر و ناهار 

مکتب حسینی به توان همت جوانان

اندکی تلنگر با چاشنی مزاح

غذا ,تو ,بگیرند , گر ,برکت ,وقت ,از آن ,تا که ,که به ,می‌کنی این‌قدر ,این‌قدر پست 

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علی رجبی مقدم برداشت های من از جهان پیرامون هنرستان دخترانه پروین اعتصامی سورشجان علیرضا ناصری مود (کاربرگ نمرات دانش آموزان) اکو آمپلی فایر رمان ایرانی Fernweh آستارا نیوز لبخند ماه pdfketab